- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و مناجات با حضرت عباس علیهالسلام
ای چـهـرۀ مـنـوّر تو رهـنـمای خلق ای نـوکـری خـانـۀ تو ادعـای خـلـق اصلاً شـبـیه نیـست به ما آفـریـنشت ای نور ذات اقدس تو مـاورای خلق یک در هـزار علت خلق تو این بُوَد روزی رسان رسانده تو را حق برای خلق هنگـام رفـتـنـت به زمین دید آسـمان دارد قمر به روی زمین هم هوای خلق از کعبه بیـشتر سر کوی تو دیده شد وقت مراجـعـه به خـدا رد پای خلـق باب الجـوائج هـمه حـاجت گرفـتهها بازوی حیدری تو مشکل گشای خلق دستی که شد دخیل تو خالی نمیشود دست شماست پر شدن دستهای خلق میزان قرب ما به خدا حد عشق توست با حُبّ تو محاسـبه گردد بهـای خلق چشمت بهشت و اخم شما دوزخ من است ای خاستگاه و مأمن خوف و رجای خلق من هر چه خواستم به شما رو زدم فقط هـستم گدای تو که نباشـم گدای خلق زوّار کـربـلا چـقَـدَر با تـو راحـتـنـد امن است در جوار حریم تو جای خلق پـیـش فـرات رفـتن زوّار دیـدنیست وا میشود به روضۀ خونبار پای خلق آه ای فرات دست علمدار ما چه شد؟ با پیکری رشید چه کرده جفای خلق پاشو که چشمهای عدو هرز میرود بغضی شکست در نفس نینوای خلق تا که عـلم ز دست تو افتاد بر زمین از دیدهها چکیده شد اشک عزای خلق هر مجلسی که خوانده شده روضۀ عطش مثل خـودِ رباب گرفـته صـدای خلق
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت عباس علیهالسلام
کـوه میسـازد نگـاهِ دلـنـشـیـنت کـاه را یوسفِ گمگـشته کرده با تو پـیدا راه را ای دلاور! خوب عهدی با برادر داشتی جـذبۀ ماهیِ و چشمِ آسمان طنّازِ توست طایرِ قدسیّ و دل جولانگهِ پروازِ توست جایگاهت بس رفیع است و مقامت محترم اسوۀ عشق و ادب هستی و تـندیسِ وفا در مــقــامِ بـــنـدگـی آئـیـنـۀ روی خــدا در لقب سقّا و صدّیق، عبدصالح، مستجار هر که کوبیده درِ تو دستِ خالی بر نگشت در تمامِ عمرِ خود بیچاره و مضطر نگشت نیست روزی که صدایت نشکفد در جانِ ما دوست و دشمن نهند انگشتِ حیرت بر دهن هم عـلـمدار حـسین و هم وفـادارِ حسن در بـلا جـان داد و امّا بـنـدۀ کـافـر نشد عشق در اعماقِ جانش شور و بلوی میکند چیست در نامش مگر اینگونه غوغا میکند بس که نامِ یا ابَاالفضل آفتابِ رحمت است ای خوشا آنکه به لطفِ درگهش امید داشت در نگاهِ آسمانشِ هم مَه و خورشید داشت تا که تصویرش دلِ آئینۀ آب آمده است
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت عباس علیهالسلام
بـایـد دخـیـل بـارشِ الـطـافِ رب شـود تا یک قلم به وصفِ رُخَت منتخب شود وقتی که شعر در پیِ اوصافِ حُسنِ توست بـایـد تــمـامِ قـافــیـههـایـش ادب شــود! ای کاشف الـکـروبِ عـزیـزانِ فـاطـمه شعرم وضو گرفته به تو مُنـتـسب شود من لکّهای سیـاه در این آستـان، قـبـول لطـفی نـمـا که عـاقـبـتـم خـالِ لـب شود دستت به آبِ علقمه خورده عجیب نیست روزی فرات، سـرزده مـاءُالعِـنَب شود در صُنعِ ما خدا به خودش گـفته آفرین شاید که ذکـرِ صُنـعِ تو یالَـلعَجـب شـود گفـتم چگونه خوانـمت ای سرسـپاهِ شاه بیاخـتـیـار بـر لــبـم آمـد جـنــابِ مــاه با این لـغـات شَـأنِ تو مـعـنـا نـمیشـود واژه طـرازِ حُـسـنِ تـو پـیـدا نـمیشـود فرمـودهای غـلامِ حـسـینی به هر نَفَـس آخـر غــلام ایـن هــمـه آقـا نــمـیشـود رو تافـتی ز علقمه اعـلان کنی به خلق محـتـاجِ رود، حـضرتِ دریـا نمیشـود میخواست دل مقیمِ ضریحت شود ولی گـفتند جای حضرتِ عـیسی؟ نمیشود! تـو خـادم حــسـیـنـی و مـن خـادمِ تـوأم این هم ز لـطفِ توست وَ اِلّا نـمیشود! گفـتم چگونه خوانـمت ای سرسـپاهِ شاه بیاخـتـیـار بـر لــبـم آمـد جـنــابِ مــاه
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عباس علیهالسلام
دلی که عـشق در آن جـا نگـیرد سـراغ از عــالـم بــالا نـگـــیرد نشد یک لحظه هم درمانده باشیم خـدا عــبـاس را از مـا نـگـیـرد وفـا تـنهـا شود معـنی ابالـفـضل سعادت گـشت با ما همدم امشب جهان آزاد شد از هر غـم امشب امـیـد نـا امـیـدیهـاسـت عـبـاس دل و جـان بـنی الـزهـرا رسـیده ادب را بـهـتـرین مـعـنـا رسـیـده رسـیـده حــیـدر گــردان اربـاب الا یـا ایـهـا الـسـاقی ابـالـفـضـل تو نـور چـشم عـشـاقی ابالفضل تو ای ساقی چه در پیمانه داری غـلامـیت بـرای مـا مـدال اسـت ابالفـضلی شدن اوج کـمال است دعا کـن محـو خـوبیهـات باشم تـو اوج روضـههـای کـربـلایی شـده سـقـایـیات چـه مـاجـرایی خــداونــدا عــلــمــدارم نـیــامــد
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
آمدی جان جهان، فخر زمین، فخر زمان آبــروی بـــشــریّـت شـــرفِ آدمـــیــان اشک شوق از قدمت گشته زِ هر دیده روان ای بهـار دو جهان آمدی و رفت خـزان آمدی و شـده نـازل به خـلایـق بـرکـات بر وجـودِ تو و بر مَـقـدمِ پاکَت صلوات در مـسیـرِ تـو نـگـردد دل زارم گـمـراه راهِ تو راه بُوَد، هر چه به غیر از آن چاه گل فِشان گشته فلک ذکرِ لبِ کوکب و ماه شـــده لا حَـــولَ وَ لا قُـــوّةَ الّا بـــالــلـه آمدی ای به هـمه، وادیِ تو راه نـجـات بر وجـودِ تو و بر مَـقـدمِ پاکَت صلوات چار قُـل، کوثر و صافات به تو مینازد ذکر و تسبـیـح و مناجات به تو مینازد عـزّت و فخـر و مباهـات به تو مینازد حرم و کعـبـه و مـیـقـات به تو مینـازد ای کـمـال تـو کـمـالات خـدا را مِــرآت بر وجـودِ تو و بر مَـقـدمِ پاکَت صلوات صـدفِ قــدسـیِ تــوحـیــد گُـهَــر آورده شــجــر گـلــشــن اســلام ثـــمــر آورده آسـمـان خـنـده بـه رخـسـار قـمـر آورده بـر دو عـالَـم قـدمـت شــورِ دگـر آورده ای به جـامِ نِگَـهَـت آب گـوارای حـیـات بر وجـودِ تو و بر مَـقـدمِ پاکَت صلوات از قُـدومت همۀ ارض و سما گـلشن شد دیـدۀ دَهـر بـه مــاهِ رخِ تـو روشـن شـد از ازل مِهر تو مأنوس به جان و تن شد خـاکــسـاریِ تـو آبـــرو بـرای مـن شـد یادِ تو هـست فـروغ خَلـَوات و جَـلَـوات بر وجـودِ تو و بر مَـقـدمِ پاکَت صلوات کهکشان گشته زِ فـیض قـدمت نـورانی ای به قـربـان تـو و ایـن قـدم رحـمـانـی مَظهرُ اللهی و یک جلـوهای از یـزدانی معنی عصمت و دین و شرف و ایمانی نظری کن به منِ عـاصی هـنگامِ مَمات بر وجـودِ تو و بر مَقـدمِ پاکَـت صلوات ای گـل گـلشن رضوان به فـدای قـدمت که منم سـائلِ اَلطـاف و عـطا و کـرمت زنده گردد دل عصیان زده از فیض دمت کاش باشد سرِ دوشم چو شهیدان علمت کاش بر من بِنَمایی نِگَهی در عـرصات بر وجـودِ تو و بر مَـقـدمِ پاکَت صلوات دل خـود را گِـرِه بر فـیض تَـوَلّات زدم مَکُن از درگه خود از کرم و لطف رَدَم هرچه تو خوبی من عبد خطاکار و بـدم مـن فـقـط راه و نـشـانـیِ شـمـا را بـلـدم سائل خانهات هستم نظری کن به گدات بر وجـودِ تو و بر مَـقـدمِ پاکَت صلوات
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
در دلـم شـوری دگـر بـر پـا شده غرق در شور و شعـف دنیا شده شـادمـان قـلـب و دل زهـرا شـده مـرتـضـی بـار دگـر بــابــا شـده آمـد امشب نـور شـمس مشرقـین نـور بخـش عـالـم امـکـان حـسین پـیک حـق بر خـاکیان داده خـبر نـخـل دیـن بـار دگـر داده ثــمــر فـاطــمـه دخـت نـبـی زاده قــمـر مـرتضی دسـته گـلی دارد به بـر گـشـته عـالم از قـدومش منـجـلی آمـده مــولا حــسـیـن بـن عــلــی ایـن پــسـر نـور دل زهــراسـتـی او ز نـسـل حـضرت طـاهـاسـتی در شعـف از مـقـدمـش دنـیـاستی بر هـمه عـالـم حسـین مـولاسـتی این پسر پنجم گـل از آل عباست شمع جـمع شیـعـیان مـرتضاست مصـطـفی مـنـظـر جـمال او بود مـرتـضی مـظـهـر جـلال او بود فـاطـمی خـوی و خـصال او بود عــالـمـی مـحــو کـمــال او بــود بــا خــدا کــار خــدایـی مـیکـنـد از هـمه مـشکـل گـشـایی میکـند رحـمة لـلعـالـمـین است این پـسر در جهان نور مبین است این پسر عاشقان حبل المتین است این پسر شیعیان حامی دین است این پسر این پسر نور دو چشم حیدر است دستگیر شیـعه روز محـشر است ایکه هـستی محـرم رازم حسین مهر و حُـبت بال پـروازم حـسین در جهان تو میکشی نازم حسین در دو عالم بر تو مینازم حسین دوست دارم نوکـرت باشم حسین همچو سـائل بر درت باشم حسین ایکه هـسـتی مـقـتـدایم یا حـسین من به درگـاهت گـدایم یا حسین بــا ولایـت آشــنـایـم یـا حــسـیـن آشـنــای کــربـلایـم یـا حــسـیـن از ازل بر درگهـت گـشـتم مقـیـم سـائــلـم بـر خــانـۀ تـو یـا کـریـم کـرده ای بر من عـنایت یا حسین شامـلم لطف و عـطایت یا حسین زنـده گـشـتـم با ولایت یا حـسیـن کن نظـر بر این گـدایت یا حسین دسـت خـالی آمـدم من سـوی تو تا بگـیـرم یا حـسیـن من بـوی تو
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
آسـمـان شـد آفـتـابـی! عــیـد آورده خـدا انبـیـا غرق شعـف! لـرزید پشتِ اشـقـیا آمـد و شـد پـنـجــمـیـن آئـیــنـۀ آلِ کـسـا نام او را با طلا حک کرد موسی بر عصا روز و شب خیل گدا محضِ گدایی میرسید بسکه فطرس بالِ خود را بر رخِ عالم کشید دست حق یکباره او را از همه سر کرده است رزق عالم را به زیبایی مقدّر کرده است خاک را برداشته؛ با نام او زر کرده است عرش در میلادِ مولایم چه محشر کرده است میگـذارد دست میکائـیل پیـشِ مادرش تاجی از فیروزه و الماس بر رویِ سرش کلّ عـالـم شـد بـرای او غـلامِ خـانهزاد ماه و خورشید و ستاره، کهکشان و ابر و باد تا خدا حس کرد خاطرخواهِ عشقش شد زیاد خواند بعد از هر اذان، در هر دو گوشش "اِن یکاد" از کجا آورده این سیمایِ بیمانـند را؟! اینچنین میگفت و اسما دود کرد اسپند را نـور چـشـم و زینتِ دوش پیـمـبـر آمده گـفت خـیـبر: قـوّت بـازوی حـیدر آمده آمـد و لبـخـنـد بـر لـبهـای مـادر آمـده محـضِ آقـایم حـسن یـار و بـرادر آمـده این خبر آمد که شد بهبوهۀ جشن و سرور خانۀ مولا امیرالمومنین شد غـرقِ نـور جبرئیل آمد؛ نشست و کرد چشمش را رصد چارگوشِ چوبیِ گهوارهاش را بوسه زد دور باشد از وجودش شرّ شیطان؛ چشم بد خواند با صوتِ حجازش قل هواللهُ احد بوسه از پیشانی و مابینِ ابرویش گرفت تا علی قنداقه را محکم در آغوشش گرفت دید در چـشمان او آیـاتِ محکم را فقـط آسمان و روز و شبهایِ منظّم را فقط در نگـاهـش تـوبـۀ حـوّا و آدم را فـقـط پـای بـوسیِ تـمـام اهـل عــالـم را فـقـط تا شنـیدم اینچـنـین آقـاست؛ من هم آمدم سر به زیر و دست خالی بر نگاهش رو زدم داده آرامش به قـلبـم ذکر زیـبایِ حسین در دلم هرگز نمیگیرد کسی جایِ حسین در گلو عمریست جا خوش کرده آوایِ حسین میشود خوشبخت آنکه پیر شد پایِ حسین او که بـعـد از کـربلا آئـیـنـۀ ایـثـار شد سیـد و سـالار بـود و سـیـدالاحـرار شد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
به دل، عشق تو واکردهست معبرهای بسیاری رقم خوردهست با دستت مقدّرهای بسیاری چنان در دلرباییهای خود جذّابیت داری که در بند تو افـتادند دلبـرهای بسیاری یکی از پنج رکن آفرینش هستی و خالق به حول محور تو ساخت محورهای بسیاری حریم امنت آغوش خداوندست و با جنّت تفاوت میکند از حیث منظرهای بسیاری ملائک بسکه اطراف حرم مشغول پروازند گرفته سطح ایوان تو را پرهای بسیاری چه کردی با دل عشّاق که هر روز میبینم به سمت کربلا خم میشود سرهای بسیاری کجا پیدا کنم دیگر شراب از این طهورا تر که چای روضهات پرورده نوکرهای بسیاری
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
عاشقـیم عاشق یک جرعه شرابیم همه سـر کـیــفـیـم و پـىِ بــادۀ نـابـیـم هـمـه غــم ایّــام نــداریـم کـه ایـن مـیگــذرد شب میلاد حسین است خداهم شاد است هرکه در بند حسین است زغم آزاد است نام تو شعـر لـب عـالـم بـالاست حـسین خوش بنازیم به این نام چه زیباست حسین پـاى گـهــوارۀ تـو مــریـم اطـهــر آمـد تا تو را دید دلش رفت و غمش سر آمد کمتر از ذرّه من و شمس جهان تابم تو هـم دل آرام تو و هم که رگ خـوابم تو آســمـانـى و زمـیـن در گـره دسـتـانـت زیر و رو کرده مرا گوشه اى از احسانت عاشـقى درد سـرم داد ز تو مــمـنـونـم عـشق تو بال و پرم داد ز تو مــمـنـونـم
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
تو چون طلیعهٔ صبحی، به شب سرانجامی به سـیّـئـات دل ما تـویـی که فـرجـامـی نه ساعتی و نه سالی که قرنهاست حسین تـویی که مـثـلِ خـداونـد لـطـفِ مـادامی خداشناس شد آنکس که با تو مأنوس است بـرای بـادهٔ تــوحـیــد بـهـتـریـن جـامـی به دست تو چه بـلاها که رد نـمیگـردد تو چـتر وقـتِ بـلایی به حـق بهـنگـامی زمانِ غـم که رفیـقـان غـریبه میگردند مــیــانِ ســیــل بــلایــا رفـیــقِ ایــامـی به خاکِ قبر تو هرکس رساند کامش را به خـیـر شد عـاقـبـتـش، نـدیـد نـاکـامـی
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
از ره رسـیـده سـوّمـیـن نـور ولایـت شمـس جـهـان آرا و مـصباح هـدایت مکـر عـدوی مرتضی گـردیده باطـل نخـل ولا بـار دگـر دادهسـت حـاصل ذکر فـضیـلتهای او ما فـوق ادراک بـاید بگـردیم در پی او ما در افـلاک گر او نبود از دین نـبود نام و نـشانی اسلام زنـده مانـده است از آن زمانی نـور دل انـسیـة الحـورا حـسیـن است پشت و پناه زینب کـبری حسین است با روضهاش تا قـرب او ادنی رسیدیم با گریهاش جـنّت برای خود خـریـدیم
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
از همه پا خوردهام در این جهان الّا حسین هر بهاری میشود آخر خزان الّا حسین من تهی دسـتم، فقـیرم، بیـنوایم، بیکسم کیست تا یاری کند ای ناتوان الّا حسین چون پـدر بـالا سـرم بوده ز روزِ اوّلین مطمئـنم نیست یاری مهـربان الّا حسین ما حـسینیهای عـالم، برتـرینِ عـالـمـیم قبلهگاهی نیست بر صاحبدلان الّا حسین گریه کنها را خودِ زینب کفالت میکند چه کسی ما را بَرَد تا آسـمان الّا حسین در فضایِ هیئتاش باید تنّفس کرد و بس روضه را کرده چه کس دارالأمان الّا حسین آبرو داری همیشه خصلتِ اربابِ ماست کیست تا اهـدا کند نام و نشان الّا حسین
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
ای دل زمان هجر به پایان رسیده است دور وصال حضرت جانان رسیده است گُل کرده طبع طوطی اشعار من که باز فیض جـمال گُل به گُلستان رسیده است هم سرخوشم که تاج سرم جلوه گر شده هم مست اینکه سوّم شعبان رسیده است بدرُالـدُّجای عرش، در عالم طلوع کرد شمس الضُّحای روضۀ رضوان رسیده است بعد از حسن که لـؤلـؤ بیتُ العـقـیق شد نوبت به جلوه کردن مرجان رسیده است خلقت گرفته جان که درون رگ حیات خـون شـریف ایـزدِ مـنّـان رسیده است از رحمت کسی که خودش رحمت خُداست لطف خدا به خلق دو چندان رسیده است بر بـال جـبرئیل، به عـنوان رو نمـاش آیات سُـرخِ فجـر به قـرآن رسیده است دوران پَر شکستگیات رو به خاتمهست فطرس بیا که نوبت درمان رسیده است چـیزی کم از خـزانۀ لطـفـش نـمیشود گر چه نیـازمـند، فـراوان رسـیده است در چشم تک تک شهدا برق شادی است سالارشان، «امام شهیدان» رسیده است
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
هـارونِ مصطـفـای نـبی، یا ابـا شُـبـیر در خـانۀ تو آمـده از عـرش، کـلّ خـیر ریـحــانـۀ مُــطــهّــرۀ خــتــم الانــبــیــا ای از اَلَـسـت، مــادر ســلـطــان اولـیـا بانو، ظهـور نـور دوعـیـنت، مـبارکت بـوسیــدنِ جـمـال حـسـیـنـت، مـبـارکت زهـرا! عروس بنت اسد، زوجة الاسـد از عـطـر سیب سُـرخ تو مستـیـم تا ابد آن سان که مجـتبای تو مثل پیمبر است از هر نظر حسین تو مانند حـیدر است مـولـود گـریه، بر رُخ طـاهـا نگـاه کن اشک پدر بـزرگ خـودت را نگـاه کن غـوغـا شـده درون دل پُـر خـروش تـو گـفـتـه پـدر اذان و اقـامـه به گـوش تـو یـاد از خُـدایِ لـم یَـزَلت میکـنـد حـسن با ذوق و شـوق تا بغـلت میکـند حسن رویت لطـیف چون گُـلِ سُرخ مُحـمّدی دسـتـار تو سـیاه نه «سـبـزِ زبـرجـدی« بـا جـذبـههـای خـاصِّ چـشـم سـیـاه تـو مـا را طـلـسم کـرده، طـلـسم نـگــاه تو سوگـند بر عـلی که ولیّ دو عـالم است نام تو یا حـسین همان اسم اعـظم است شک میکند دراین که تو باشی خدا، حسین هر دل که زنده میشود از ذکر یا حسین عُمریست گفته است به کرّات و باز هم در مجـلس سُـرور تو قـلـبـم گرفـته دم: ای دل بـگــیـر دامـن ســلــطـان اولـیـا یـعـنـی حـسـیـن بـن عـلـی شـاه کـربـلا
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
بیتو باحـال پریشان و خرابم چه کـنم با دل سـوخـته و چشم پُر آبـم چه کـنـم کعبه را دور ضریحت به طواف آوردی من که دور از حرمت در تب و تابم چه کنم هرچه خواندیم به جز عشق تو بیحاصل بود نـشود نـام تو سر لـوح کـتابـم چه کـنم روز محشر که عملها همه سنجیده شود تو به دادم نرسی وقت حـسابم چه کـنم گرچه از دور به چشم همه چون دریایم بیتو و اشک غمت مثل سرابم چه کنم بعد یک عمر که زیر علمت سینه زدم چشمهای تو اگر کـرد جوابـم چه کـنـم به همه گـفـتهام اربـاب مرا میخـواهد پیش مردم نکنی دوست خطابم چه کنم شبی از عمر اگر سر برسد بعد از این نـکـنـد روضۀ گـودال کـبـابـم چه کـنم
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
خـبر پیچـیده در عـالم که دُرّ ناب میآید نـگـیـن پـنـجـمِ آل کـسـا؛ اربـاب میآیـد در آغوشش گرفته فاطمه، یکریز پیغمبر برای بوسه بر لبهای او بیتاب میآید چه تمرین میکند فطرس طریقِ دستبوسی را مگر شب تا سحر در چشمهایش خواب میآید! فقط مشتاق دیدار است و وعده داده بر بالَش که محض پَر گشودن بهترین اسباب میآید خدا قنداقهاش را با حریرِ کهکشان بسته برای خـواندنِ لالاییاش مهـتـاب میآید ملقّب شد به «ثاراللهْ»! قطعاً قبله و کعبه برای دیدنش با مسجد و محـراب میآید علی در سایۀ گهوارهاش «والشّمس» میخواند وَ سـائـل با رعـایت کـردنِ آداب میآیـد یقیناً میرود با دست های پُر از این خانه کسی که بیریا، با قصدِ دقّ الباب میآید به یاد تشنگیهایش میآید اشک از چشمم میان روضه مادامی که حرف از آب میآید!
: امتیاز
|
مناجات سال نو با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
بهار از راه میآید، ولى دلها بهارى نیست میان سفرهها عیدى، به جز چشم انتظارى نیست نمیخواهم شود تحویل سالى بیگل رویت بهاران جاى خود اما مرا لیل و نهارى نیست چه عیدى و چه تبریكى؟! بهار و فصل دلتنگى! بدون نرگس چشمت، شكوه سبزه زارى نیست به هر گل میرسم آرى، نمییابم نشان از تو در این باغ پر از گلشن، مگر نقش و نگارى نیست! سلامى از سر خجلت، نثار ماه باید كرد كه بعد از سالها هم سیصد و اندى، نه! یارى نیست گل نرگس اجابت كن، دعاى آخر خود را چرا در كوچه باغ دل، هواى عشق جارى نیست؟
: امتیاز
|
مناجات سال نو با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
خورده آقاجان گره بر کارِ عالم! ألعجل عیدهـایـمان گرفـته رنگِ مـاتـم! ألعجل برنگشتی از سفر! تحویل شد امسال هم بیحضورت با دلی آکنده از غم! ألعجل چشممان بر راه ماند و آه بر لب بغض کرد عمرِ بیحاصل گذشت و رفت کم کم! ألعجل روزها و هـفـتهها و مـاههـا و سالها... قامتِ تقـویمها شد از غـمت خـم! ألعجل ذکر«حوّل حالنا»مان با تو «أحسن» میشود ای بهـارِ بکـر! ای بـارانِ نـم نـم! ألعجل ندبه خواندیم و میانِ گریه عرضه داشتیم دردهامان مانده بیدارو و مرهم! ألعجل حالمان آشوب شد، دربِ حرمها بسته شد سخت اوضاعِ جهان شد نامنظّم! ألعجل کعبه خلوت کرده دورش را به عشقِ دیدنت موج برمیدارد از شوقِ تو زمزم! ألعجل آخـرین فـرزنـدِ مـولانـا أمیـرالمـؤمنـین حقّ مطلـق! یا ولی اللهِ الأعـظم! ألعجل!
: امتیاز
|
مناجات سال نو با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
جای دارد که معـطّر بـشوم سالِ جدید تـوبهای کرده؛ مطهّر بشوم سالِ جدید بهرِ تعـجـیلِ فـرج کاش دعـایی بـکـنم وَ اسـیـرِ غـمِ دلـبـر بـشوم سـالِ جـدید گرچه که غوطه ورم بینِ گناهانِ زیاد مـددی گـر بـرسد در بشوم سـالِ جدید خسته از خویشتنم وای ازین نَفسِ پلید کاش یکِ آدمِ دیگـر بـشوم سالِ جـدید واقعـاً شیـعـه خـوبـی که نـبـودم اصلاً می شود شیعۀ حـیدر بشوم سالِ جدید؟ شــدم آلــودۀ دنــیـا و فــرامــوش شـده دارم امّـید که نوکـر بشـوم سالِ جـدید به غـبارِ قـدمِ حـضرت صـدیّـقـه قـسم آخـرش کـشتۀ مـادر بـشوم سالِ جـدید یا مُحوّل: عوضم کن که بریدم ز خودم باعـنایـاتِ تو برتر بـشـوم سالِ جـدیـد
: امتیاز
|
مصائب خروج سیدالشهدا علیهالسلام از مدینه
آن تیرهشب که جمع پریشان، روان شدند از ناله قـدسـیان، جـرسِ کـاروان شدند هم حـامـلانِ عـرش به زانـو درآمـدنـد هم طایرانِ سـدره برون ز آشیان شدند شد رستخـیـز عام، دمی کآن مسافـران بـدْرودسازِ قـبـرِ شه انس و جـان شدند آورده تـنـگ مـرقـد پُـر نـور در بـغـل مانـند شـمع طـور، سـراپـا زبـان شدند گه نوحه، گه زیارت و گاهی وداع و گاه از بس فـغـان و آه ز آه و فـغـان شـدند بر حال زار خویش در آن روضۀ شریف لختی سروده مرثیه و روضهخوان شدند کای فـخـر انـبـیـا! تو بـرفـتیّ و امـتّـت از کین، پس از تو خصم امام زمان شدند پیکار بدر و حرب اُحُد را به خاطر آر وز جان ما مپرس که با ما چسان شدند از روضه سر برآر و نگه کن که عترتت ناچار، دور از این حرم و آشیان شدند اینک ز تربت تو به قصد عراق و شام با جـان سـوگـوار و تن نـاتـوان شـدنـد یـا ایّـهـا الـرّسـول! خــدا را نـظـارهای ما را به قبر خویش طلب یا که چارهای
: امتیاز
|
مصائب خروج سیدالشهدا علیهالسلام از مدینه
چون ز یـثرب کرد، آن شاه جلیل سـوی شهـر مکّـه، آهـنگ رحـیل در دل شب با دلی پُـر داغ و درد عـــزم تــودیـع رســولالـلـه کـرد شـد کــنــار روضـۀ خـیــرالانــام داد ســلـطـان شـریـعـت را ســلام نرگس از دریای دل، پُر ژاله کرد رفت از خود بس که آنجا ناله کرد گـشت پیـغـمـبر در آن حالت پـدید «همچو جان خود در آغوشش کشید» گـفـت: ای نــوبــاوۀ بـسـتـان مـن! راحت دل! روح من! ریحان من! از چه، ای جان! اینچنین آشفتهای؟ تـنگدل چـون غـنچـۀ نشکـفـتهای ای تو سـرخـیل هـمـه دلدادگـان! مـــقــتــدای جـــمــلــۀ آزادگـــان! از تـو پشت دین حـق گـردد قـوی رســم و آئـیـن کـهـن یــابـد نــوی خیز و افکن لرزه بر بـنـیان کـفر مـنـهـدم کـن پـایـه و ارکـان کـفـر خـون تـو، تـجـدیـد این آئـین کـنـد زنـده دیـگـربـار، رسـم دیـن کـنـد دولـتـت، پــایـنــده مــانَـد تــا ابــد همچـو ذات پـاک «الله الـصّـمـد» خیز و با تعجـیل کن عـزم عـراق نیست، ای جان! دیگرم تاب فراق رو کـه «انّ الله شـاءَ اَن یَــراک» بیسر و عریان، میان خون و خاک خیز و بشْتاب، ای عزیز بیهمال! زآن که نزدیک است، ایّام وصال چون از آن رؤیای خوش، بیدار شد در زمـان، آمــاده بـهــر کـار شـد کـاروان عـشـق، رو در راه کـرد سـیــنـههـا را پُــر ز دود آه کــرد اقـربا گـشتـند چون دریا به جوش برکشیدند از دل پُر خون، خروش جـمـلـگی بر گِـرد او، پـروانهوار از فـروغ شـمـع رویش، بیقـرار نالـههـا کـردنـد کای مـهـر منـیـر! پــرتـو خـود را ز ذرّه وا مـگـیـر ای چــراغ دودمــان مـصـطـفـی! ترک هجرت کن، مشو از ما جدا شاه گفتا: غیر از این دستور نیست راز پنهان، پیش من، مستور نیست «رشتهای بر گردنم افکنده دوست میکشد آنجا که خاطرخواه اوست»
: امتیاز
|